تعطیلات عید هم مثل سایر روزام میگذرن هنوز کارای تایپ پایان نامه ی خاله م تموم نشده
امورز میرم خونه ی یکی از دوستام که یه پسر ناز داره..یه حس جدید رو در خودم کشف کردم بهتره بگم اخلاق مثلا دیروز که مهمون داشتیم من دلم نمیخواست با همون شیرینی های قبلی پذیرایی کنیم میخواستم شیرینی های جدید بگیریم خیلی اهل تنوع شدم که دیروز فهمیدم تو خوراکی ها هم همینطوره بنظرم بخاط اینکه متولد خردادم
مهمونای دیشبمون مامان بزرگ بابابزرگ نازم بودن.
نی نی یکی از دوستام هم به دنیا اومده رفته بودیم که خونشون خواب بود نینی بعد تو خواب به گونه ش دست کشیدم خندید ذوق مرگ شدم.وای مادر شوهرش جلوی اونهمه مهمون بغلم کرد و بوشید و گفت تو خوشگل خودمی خیلی دوست دارم حیف که عروس خواهرم نشدی وای من از خجالت آب شدم رفتم زمین یه دفعه همه جا ساکت شد و همه زوم کردن رومون.منم یه لبخن زدم و سرخ شدم خیلی بد بود سری قبل هم که رفته بودیم خونشون وقتی میخواستم مانتومو در آرمم به زور میخواست چادرمو تا کنه.این طرفا چادر تا کردن مهمون یه جور احترام گذاشتنه اونموقع هم خیلی خجالت کشیدم
امروز هم همون دوستمون گفته شاید بیاد اگه نینیش اذیت نکنه حالا نمیدونم میاد یانه
یعنی توشهرمون هرکی از راه رسیده تو انتخابات شوراها شرکت کرده طرف مدیریت خونده تو تبلیغات خودشو مهندس میگه خخخخخ متولد67هم هست نمیدونم اینهمه اعتماد به نفس رو از کجا میارن.