امروز صبح امتحان ارشد داشتم ساعت7.30.وای خیلی سختم بود از خواب پاشم اونم از ساعت5.30البته آخرشم6پاشدم 6.30راه افتادیم.همه ش اصرار مامانم بود به من بود که اصلاً نمیرفتم.
اینقدر بدم می اومد یه عدّه میگفتن برو بده خدارو چه دیدی شایدقبول شدی.منم در جواب میگفتم اونوقت عدالت خدا چی میشه یعنی منی که نخوندم با اونیکه شب و روز خودشو کشته باید یکی باشیم.
تازه اونقدر اعتماد به نفسم زیاد بود که موقع ثبت نام نه پیام نور زدم نه غیرانتفاعی نه شبانه😐
چنتا دختر تو راه حرف میزدن میگفتن 40تومن دادیم برا یه آب معدنی و های بای و سنجاق😂
تازه موقع پیدا کردن شماره صندلی هرچی لیت شماره رو نگا کردم دیدم نیس بعد دیدم 3تا دختر دیگه هم پیدا نکردن دیگه باهم دیگه رفتیم اونیکی ساختمون کناریش که تو در ورودیش لیست شماره ها بعد یه آقایی اونجا بود گفت اینجا حوزه امتحانیه برادرانه همه ی شماره ها هم درسته چطور پیدا نکردید شما که میخواید ارشد بدید و.. وای خیلی بد ضایع شدیم باهاش برگشتیم تا پیدا کنیم البته من دیگه نرفتم باهاشون رفتم با دقت نگا کردم و پیدا کردم کدوم طبقه باید برم.
+چرا دم در حوزه برادران حتی یه نفرم نبود ولی برا خواهران تجمع شدید بود😁