وای اصلا نمیتونم باور کنم..دوتا از دعاهایی که توی اعتکاف کردم برآوره شدن..خدایا شکرت
یعنی میشه بقیه شونم برآوره بشن:) حتما میشن من یقین دارم
هرچند که همیشه خجالت کشیدم چیزی از خدا بخوام اونجاهم هی این نکته میمومد ذهنم..خیلی لذّت داره خداره عبادت کنی نه برای اینکه چیزی ازش بخوای یا بهشت و.. از روی عشق بخونیش بدون هیچ درخواستی مثل یه معبود..مثل یه معشوق عاشقانه باهاش بحرفی و من این لذّت رو تو اون 3روز فهمیدم.
عید مبعث رو تبریک میگم.
الان خونمون سمنو پزونه :) البته من هیچکاری جز تماشا کردن ندارم.مامانم و یکی از دوستاش مشغول کاراش هستن.
به سلامتی دخترخالم عقد کرد.ایشاا.. خوشبخت بشه.گفتم تو کارای پایان نامه ی خاله م کمک میکنم ولی بعضی کاراش واقعاً حرصمو در میاره:/
یکی از دوستام معرّف یه خواستگاری بود و البته ما هم نظرمون منفی بود اونم هی اصرار که چرا ؟ والا من خجالت میکشیدم جوابشو بدم فک کنم آخرشم ناراحت شد از دستم:(
+سیزده بدر امسال بابام ماشینو نگه داشت تا بره از سوپری یکم خرید کنه...جلوی ماشین ما هم یه ماشین دیگه نگه داشته بود که کلا رنگ و مدلش با مشین ما فرق داشت.بابا خریدا رو کرد و برگشت حواسش یه رسید بو و داشت حساب کتاب میکرد اصلا نفهمید داره اشتباهی میره طرف ماشین از اینور هم ما هی بوق میزنیم.جلوی اون ماشین هم یه خانمه نشسته بود بعد سوار شدن فهمید:/
من و داداشمم یواش رفتیم زیر ماشین و اونقدر اون زیر خندیدم تا وقتی از اون محدوده خارج نشدیم نیومدیم بالا..جالبه که اصلاً خود بابام به روش نیاورد.
امروز تو راه مصلی که بودم یه زوج جوون نظرمو جلب کردن اوناهم میرفتن برا نماز جمعه.خیلی صحنه ی خوبی بود :) اینطوری همدل و همراه هم بودن..دروغ نگم یکم منم دلم خواست.
اصلاً یکی از فانتزی های من همین دوتایی رفتن ها برا نماز جمعه،نماز جماعت های تو خونه ،شب احیا و.. است.
فردا احتمال عقد دخترخالمه خدا انشاءالله خوشبختش کنه و قسمت هرکسی که آرزوشو دوست داره بکنه.یکم دلگیر شدم که دیر گفت بهم ولی خب یکمم درکش کردم.
بعد ازدواج خواهر و دوست صمیمی تنها کسی که باهاش راحت بودم و حرفامو میگفتم بهش همین دختر خاله م بود حالا دوباره من میمونم و تنهاییام ولی دیگه جه میشه کرد:(
جناب شیخ رجبعلی خیاط ذکر « یا خَیرَحَبیبٍ و مَحبوبٍ صَلِّ عَلی
مُحمّدٍ و آلِه » را بعد از دیدن نامحرم موثر و کارساز می دانستند و بارها این
ذکررا به اطرافیان توصیه می کردند تا از وسوسه شیطان در امان باشند ،می گفتند
:
«چشمت به نامحرم می افتد ،اگر خوشت نیاید که مریضی ! اما اگر خوشت آمد
فورا چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو : یا خیر حبیب... ؛ یعنی خدایا من
تو را می خواهم ، اینها چیه، این ها دوست داشتنی نیستند ، هر چه نپاید ،دلبستگی
نشاید...».
+ متن بالارو تازه خوندم
+این روزام خیلی سخت میگذرن