امروزم یه روزی بود مثل بقیه روزا ..ساعت8.15رفتم سرکار..12.30 برگشتم الانم که نشستم برانت گردی ولی کوفتم شد لپ تاپ 2بار ری استارت شد و صفحه مرگ ویندوز رو آورد.حتما باید بدم ویندوزشو عوض کنن.
امروز یکی از بچه ها سرکلاس ژل دستشو ریخته بود تو لیوان داده بود حنانه بخوره..خخخ اونم خورده بود خدا کنه چیزیش نشه.
دیشب عمه دعوت کرده بود خونشون نرفتم حوصله نداشتم پسرعمه مو با زنش پاگشا کرده بود عوضش یه کیک پختم دادم خواهرم اینا بردن براشون این عمه مو خیلی خیلی دوسش دارم زنگ زد کلی ناراحت شد گفت وقتی ازدواج کردی من نمیام خونتون.. چیکار کنم حوصله ی یه عده آدم دیگه ی که اونجا بودن رو نداشتم خواهرمم هی اس میداد و میگفت جام خالیه حتی قبلش حاضر شد رشوه بده که باهاشون برم خخخخ ولی زیر باز نرفتم
دیشب مثل بقیه ی شبا خیلی طول کشید تا بخوابم..آرزو به دل موندم یه بار سرمو بذارم رو بالش خوابم ببره..ایشش..همه ش فکر و خیالای جور وا جور میاد سرم..دیشب چنتا قطره اشکم ریختم
خیلی سردرگمم خدا خودش کمک کنه..

پی نوست:یه خواستگار داشتم که مامانش کارتشم داده بود بعد من شمارشو تو تلگرام زدم عکسای پروفایلشو ببینم که دیدم تلگرام نداره ..دقیقا از ساعتی که جواب رد دادیم ایشون جوین شدن به تلگرام و24 ساعت هم آن هستن خخخخخ