امروز گوگولیام امتحان میانترم داشتن ..حتی نمیدونستن امتحان چیه..منم نخواستم خاطره بد بشه یابترسن فقط گفتم امتحانه و برگه هارو دادم بعدشم پرسش شفاهی..خخ
بعدش که برگشتم قرار بود با مامان بریم بانک چنتا کار بانکی داشتم..زیاد بانک و اینجور جاها نمیرم ..بعد دم در بانک خاله بزرگه مو دیدیم وباهم رفتیم نوبت گرفتیم
نوبتم شد و رفتم کارمو انجام بدم ..ازم کارت ملی خواستن یکم عجیب بود ولی نمیدونم شایدم روالش همین بود بعد کارمند بانک وسط اونهمه کار پاشده رفته در گوش همکارش نمیدونم چیا گفت مطمئن بودم در مورد من میحرفن یه آن فک کردم اومدم مثلا بانک بزنم خخخ یا مثل فیلما که میخوان یکی رو دستگیر کنن..ولی یکم شنیدم چیا گفتن اونجاهاشو که گفت دختر فلانیه همکارشم گفت اره میشناسمش واقعا حرصم دراومد مردک خاله زنک...والا بایدم اینجوری خاله زنک باشن دیگه تو سرمای بیرون نشستن جای گرم و نرم آسوده یه عده هم مثل آتش نشان ها ..هعی
بعد بانک هم یکم خرید داشتم با مانم اونارو هم کردیم و رفتیم خونه مامان بزرگم بابابزرگم خواب بود ندیدمش زود پاشدیم و برگشتیم
امروز عمه م نمونه برداری داره..بستری شده تو بیمارستان..خدا شفاش بده.لطفا هرکی اینجارو خوند براسلامتیش دعا کنه